داستان نابودی اکثر نویسندگان😔🤡
خوشحال میشویم به ادامه مطلب بپیوندید😔
روزی بود و روزگاری🙉
همه نویسندگان وبلاگ در لاک خودشان بودند و حرف نمیزدند😔
بنده هم از سر ناچاری در پنل مدیریت میگشتم...🧐
و دستم به یک گزینه خورد و بنده چیزی کشف کردم🥸🙀
ناگهان بنده وارد گفتمان شدم😃🐒
همان موقع ، منتظران اعظم(منتظر بودند کسی ان شه) آنلاین شدند🙈
اسم یکی از این اعضای «منتظران اعظم» دیانا بود😻😃✅
دیانا آمد .😊
همان موقع ماندانا آمد😍✅
همان موقع من چیزی که کشف کرده بودم را به دیانا گفتم🥰
دیانا خانم هم رفت و این چیز را امتحان کرد تا ببیند دروغ است یا خیر😃
بله بل درست بود 🐒🥳
دیانا با ذوق و شوق پرید تو گفتمان🧐
از بنده تشکر کرد بابت کشف کردن😊🥸
همان زمان ماندانا پرسید : قضیه چیست؟🧐 تشکر برای چیست دیانا سادات ؟
دیانا تعریف نکرد و به ماندانا خانم گفتم☺️
ماندانا خانم تا آمد امتحان کند...خراب شده بود😔✅
همان روز بود .
کمتر۲ ساعت بعد از کشف 🥰🙏🏻
اکانت بنده و دیانا خراب شده بود😃
بعد از مدت ها ... هروقت دیانا من را میدید...(ادامه ندهیم☺️)
نتیجه : مانند ماندانا باشید ✅
پایان😔