پلنگ صورتی
پارت اول
کارآگاه «ژاک کلوزو» در دفترش نشسته بود و با آرامش تمام، داشت پیپ میکشید.
حسابی منگ و کیفور شده بود که ناگهان منشی اش وارد شد و گفت:« جناب کارآگاه، جناب کارآگاه!»
کلوزو که از ورود ناگهانی منشی ترسیده بود، حدود دو متر از جا پرید و با صدای نازک و لهجه فرانسوی غلیظش گفت:« چه مغگته مگه نمیبینی داغم استغاحت میکنم؟»
منشی اش گفت :« مشتری داریم!»
کلوزو ناگهان صاف نشست و گفت:« آخ جون مشتغی! زود بفغستش داخل!...»
و در فاصله ای که منشی اش رفت تا مشتری را صدا بزند، کلوزو کمی به سر و وضعش رسید، کراواتش را مرتب کرد و دستی هم به سبیل کوچک و تُنُکش کشید.
بعد از چند دقیقه، مردی کوتاه قد و سبیلو که شبیه به تخم مرغ بود، وارد دفتر شد.
او روی صندلی مقابل میز کلوزو نشست و بدون اینکه سلام کند گفت:« آقای کلوزو لطفاً به دادم برسید!»
کلوزو پیپش را گوشه دهانش گذاشت و ابرویش را کمی بالا انداخت تا شبیه شرلوک هلمز به نظر برسد، سپس به مرد گفت:« مشششششکلتتتتون چیه آقا؟»
مرد تخم مرغی از داخل جیب پیراهنش چند قطعه عکس بیرون آورد و آنها را روی میز کلوزو گذاشت و با لحن عجیبی گفت:« پلنگ صورتی!»
کلوزو نگاهی به عکس ها انداخت؛ چند عکس بود از رد پاهای یک پلنگ، اما به رنگ صورتی.
کلوزو سبیل خود را تاباند و گفت:« اینا که چیزی غو مشخص نمیکنه...»
مرد تخم مرغی عکس دیگری از جیبش درآورد و به کلوزو داد و گفت:« این عکس رو به سختی ازش گرفتم!»
عکس تار بود، اما کاملاً مشخص بود که از موجودی قد بلند و صورتی رنگ گرفته شده است.
مرد تخم مرغی گفت:« اگه بتونید برام پیداش کنید و بگیریدش پول خوبی بهتون میدم! فقط مراقب باشید! اون خیلی موجود موذی هستش!
یکبار که میخواستم توی باغم گل های زرد بکارم، اون اومد و همه گل ها رو کند و به جاش گل های صورتی کاشت!
یک بار دیگه هم، موقعی که میخواستم خونه ام رو بازسازی کنم، قصد داشت توی کارم مداخله کنه و خونه خودشو توی ملک من بسازه!
و البته هزاران بار دیگه هم منو اذیت کرده!»
کلوزو گفت:« بسیاغ خب، ببینم چی کاغ میتونم بکنم...»
( فعلاً )