جوک خنده دار
برو ادامه
امروز نمیتونم پارت اول رمانم بدم ولی بجاش براتو جوک اوردم 🙂
پادشاه دختر زیبایی داشت
و شرط گذاشته و گفته بود که
دخترم را به کسی میدهم که بتواند
با شنا از استخر پر از تمساح من عبور کند
بسیاری از دختر صرف نظر کردند
و بسیاری هم در این راه کشته شدند
اما تنها یک جوان مانده بود که ادعا میکرد
از شهری آمده که مردمش از هیچ قدرتی نمیترسند
جوان شجاعانه به آب زد
با تمساح ها جنگید و سالم از آب بیرون آمد
پادشاه مبهوت شده بود
و می خواست دست دخترش را به دست آن جوان بسپارد
که او دستش را کشید و به پادشاه گفت:
دخترت باشه واسه خودت
من فقط اومدم ثابت کنم بچه شمالم!
پادشاه اشک تو چشماش حلقه بست و با بغض گفت:
الان برنج هاشمی خوب کیلو چنده؟😂😂😂
.
.
.
از تاکسی پیاده شدم درو محکم بستم
راننده گفت هوی گاووو
درو باز کردم دوباره محکم بستم گفت چته گفتم دممم لای در مونده بود 😐😂😂
.
.
.
شوهر چگونه موجودی است؟
شوهر تموم شده بیخود دلتونو صابون نزنید
یه دونه پیر مرد ته انبار مونده
فاکتور کنم؟😂😂😂
.
.
.
گوگل عزیز لطفاً بزار من دو حرف از کلمه مورد نظرمو تایپ کنم
بعد تو حدس بزن
آبرو حیثیتمو پیش همه بردی 😐🤣🤣
ببخشید کم بود
تو کامنتا بگید کدوم خنده دار تر بود به نظر خودم سومی 🙂🤣🤣